کد مطلب:28472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

موضع ابو موسی در برابر فرستادگان امام علی












2155.تاریخ الطبری- به نقل از محمّد و طلحه-: ابو موسی بیرون آمد و حسن علیه السلام را ملاقات كرد و او را در آغوش كشید و رو به سوی عمّار كرد و گفت: ای ابو یقظان! تو هم به همراه دشمنان با امیرمؤمنان دشمنی می كنی؟ پس خودت را در جرگه فاجران قرار داده ای.

عمّار گفت: چنین نكردم و چرا نسبت به من بد گمانی؟

حسن علیه السلام سخن آن دو را بُرید و روبه سوی ابو موسی نمود و فرمود: «ای ابو موسی! چرا مردم را از ما می رانی؟ به خدا سوگند، نه ما جز اصلاح، قصد دیگری داریم و نه از كسی مانند امیر مؤمنان بر چیزی باید هراس داشت».

ابو موسی گفت: راست می گویی- پدر و مادرم فدایت!-؛ ولیكن مشاور، امین است. از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود: «فتنه ای رُخ خواهد داد كه در آن زمان، آن كس كه بنشیند، بهتر است از كسی كه برخیزد، و آن كه برخیزد، بهتر است از كسی كه پیاده به راه افتد، و پیاده، بهتر است از سواره». خداوندعز وجل ما را برادر قرار داد و مال و خونمان را بر یكدیگر حرام گردانید و فرمود: «یَأَیُّهَا الَّذِینَء َامَنُواْ لَا تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَكُم بَیْنَكُم بِالْبَطِلِ...وَلَا تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِیمًا؛[1] ای كسانی كه ایمان آورده اید!اموال همدیگر را به ناروا مخورید... و همدیگر را مكُشید؛ زیرا خدا همواره با شما مهربان است» و خداوندعز وجل فرموده است: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ؛[2] و هر كس مؤمنی را عمداً بكشد، كیفرش دوزخ است».

عمّار، خشمگین شد و این سخن، او را بد آمد و به پا خاست و گفت: ای مردم! همانا پیامبرصلی الله علیه وآله تنها به ابو موسی فرمود: «تو در آن [ فتنه ] بنشینی، بهتر است از این كه برخیزی»...

ابو موسی برخاست و گفت: ای مردم! مرا اطاعت كنید تا بنیادی از بنیادهای عرب باشید كه گرفتار به شما پناه آورَد و هراسناك، در میان شما امنیت یابد. به راستی كه ما یاران محمّدصلی الله علیه وآله به آنچه [ از او] شنیدیم، داناتریم. فتنه وقتی رو آورَد، مشتبه باشد و وقتی رخت بر بندد، آشكار گردد و به راستی كه این فتنه، آزار دهنده است.همچون دردِ شكم، با باد شمال و جنوب و صبا و مغرب آید و ناگهان، آرام شود و كس نداند از كجا آمده است و خردمند را چون كودكان، سرگردان كند.

شمشیرهایتان را در نیام كنید، نیزه هاتان را كوتاه كنید، تیرهایتان را بگذارید و زِه های كمان هایتان را پاره كنید و در خانه هایتان بنشینید. قریش را واگذارید- اگر اصرار دارند از دارالهجره (مدینه) بیرون آیند و از آگاهان به خلافتْ دوری گزینند- تا شكافشان را به هم آورند و كمبودهای خود را پُر كنند. اگر كاری كنند، به سود خویش كوشیده اند و اگر كاری نكنند، برای خود، بلیّه آورده اند. روغنشان را در مَشك خودشان می ریزند.[3] از من خیرخواهی جویید، نه دغلكاری. مرا اطاعت كنید تا دین و دنیاتان به سلامت باشد. هركه این فتنه را پدید آورَد، به آتش آن بسوزد.

زید برخاست و دست بریده خود را بلند كرد[4] و گفت:

«ای عبد اللَّه بن قیس (ابو موسی)! فرات را از راه خود بازگردان.[5] از جایی كه می آید، بَرَش گردان تا همان طور كه آمده است، بازگردد! اگر این كار را بتوانی انجام دهی، خواسته ات را هم می توانی انجام دهی. از كاری كه توانش را نداری، دست بردار.

زید، سپس خواند: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُواْ أَن یَقُولُواْء َامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ؛[6] الف، لام، میم.آیا مردم پنداشتند كه تا گفتند: ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟». به سوی امیر مؤمنان و سرور مسلمانان حركت كنید و همگی به سوی او بسیج شوید تا حق را دریابید.

قعقاع بن عمرو برخاست و گفت: به راستی كه من، خیرخواه و دلسوز شمایم. دوست می دارم كه راه صواب پویید و سخنی با شما می گویم كه سخن حقّی است. آنچه امیر (ابو موسی) می گوید، همان [ صحیح ترین كار] است، اگر شُدنی باشد. امّا آنچه زید می گوید، [ باید دانست كه] زید، خود از حكومتیان است. از او خیرخواهی مجویید؛ زیرا كسی كه در فتنه بوده و به سویش حركت كرده، خود را از آن باز نمی دارد.

سخن درست، آن است كه ناچار، زمامداری باید كه امور مردم را سامان دهد و ستمگر را باز دارد و ستمدیده را عزیز گردانَد. اینك علی، اموری را كه برعهده گرفته، اداره می كند و منصفانه دعوت می كند و به اصلاحْ فرا می خواند. پس بسیج شوید و در صحنه حضور داشته باشید.

سیحان گفت: ای مردم! حكومت و مردم، زمامدار می خواهند تا ستمگر را برانَد و ستمدیده را عزّت بخشد و مردم را گِرد آورَد و اینك، این، زمامدار شماست كه شما را فرا می خواند تا در كار او و دو رقیبش [ طلحه و زبیر] بنگرید. وی امین امّت و فقیه در دین است. هركه می خواهد به سویش بیاید كه ما به سوی وی روانیم.[7].

2156.شرح نهج البلاغة- به نقل از ابو مخنف-: وقتی ابو موسی، سخنرانی حسن علیه السلام و عمّار را شنید، به پا خاست و بر منبر رفت و گفت: سپاسْ از آنِ خدایی است كه ما را به واسطه محمّدصلی الله علیه وآله گرامی داشت و پس از جدایی، ما را جمع كرد و پس از دشمنی، ما را برادر و دوستدار یكدیگر قرار داد و بر ما خون و ثروت یكدیگر را حرام گردانید. خداوند سبحان فرمود: «وَلَا تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَكُم بَیْنَكُم بِالْبَطِلِ؛[8] و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید» و فرمود: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا؛[9] و هر كسی عمداً مؤمنی را بكشد، كیفرش دوزخ است كه در آن، ماندگار خواهد بود». پس ای بندگان خدا!از خداوند، پروا كنید، سلاحتان را بر زمین گذارید و از كشتن برادرانتان خودداری ورزید.

امّا بعد؛ ای كوفیان! اگر نخستْ خداوند را اطاعت كنید و در مرتبه دوم، مرا اطاعت كنید، از بنیادهای عرب خواهید بود كه گرفتار به شما پناه آورَد و هراسناك، در میان شما امنیت یابد. به راستی كه علی، شما را برای جنگ با مادرتان عایشه و طلحه و زبیر، دو حواری پیامبر خدا و مسلمانانِ همراهشان بسیج می كند و من این فتنه ها را بهتر می شناسم.

فتنه ها وقتی روی می آورند، مُشتَبَه (و ناشناخته اند) و وقتی روی می گردانند، آشكار می گردند.همانا می ترسم بر شما كه دو گروه غافل از شما با یكدیگر رو در رو شوند و یكدیگر را بكشند و آن گاه مانند پلاسی افتاده بر زمینِ بلند، رها شوند. سپس اراذل ومردمان پست، باقی مانند كه نه امر به معروف می كنند ونه نهی از منكر.

به راستی كه فتنه ای پوشیده بر شما وارد شده كه معلوم نیست از كجا آمده است كه خردمند را سرگردانْ رها می كند. گویا می شنوم كه پیامبر خدا، دیروز از فتنه ها یاد می كرد و می فرمود: «تو در آن خُفته باشی، بهتر از آن است كه نشسته باشی، و نشسته باشی، بهتر از آن است كه ایستاده باشی، و تو در آن ایستاده باشی، بهتر از آن است كه كوشا باشی».

پس شمشیرها را در نیام كنید و نیزه ها را بشكنید و تیرها را بگذارید و زه ها را پاره كنید و قریش را رها كنید تا پارگی را خود رفو كنند و شكاف را خود پُر كنند. اگر كاری كنند، به سود خویش كرده اند و اگر سر باز زنند، هر ثمری كه بدهد، برای خودشان است. روغنشان را در مَشك خودشان می ریزند. از من خیرخواهی بجویید، نه دغلكاری. مرا اطاعت كنید و نافرمانی مكنید تا راه سلامت بر شما آشكار گردد، و هركه آتش فتنه را برافروخته است، به آن درافتد.

عمّار بن یاسر، به سوی او بلند شد و گفت: تو خود شنیدی كه پیامبر خدا چنین فرمود؟

ابو موسی گفت: آری. این دستانم گِرو آنچه گفتم!

عمّار گفت: اگر راست بگویی، پس تنها تو مقصود پیامبر خدا بوده ای و حجّت را تنها بر تو تمام كرده است. پس در خانه ات بنشین و در فتنه، داخل مشو.امّا من گواهی می دهم كه پیامبر خدا، علی را به پیكار با ناكثین فرمان داد و برای او افرادی را نام بُرد، و او را به پیكار با قاسطین فرمان داد. اگر می خواهی، گواهانی بیاورم كه گواهی دهند پیامبر خدا تنها تو را [ از فتنه] منع كرد و تنها تو را از ورود در فتنه، برحذر داشت.

سپس به وی گفت: دستت را بر آنچه شنیدی، به من ده. ابو موسی دستش را دراز كرد. عمّار بدو گفت: خداوند، دستی را كه با علی پیكار كند و او را انكار نماید، خوار سازد. سپس او را كشید و او از منبر به زیر آمد.[10].

2157.تاریخ الطبری- به نقل از محمّد و طلحه-: حسن بن علی علیهما السلام به پا خاست و گفت:

«ای مردم! دعوت امیرتان علی علیه السلام را پاسخ گویید و به سوی برادرانتان روان گردید كه به زودی كسانی برای این كار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندانْ بدین كار پردازند، برای دنیایشان شایسته تر و برای آخرتشان بهتر است. پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در آزمایشی كه دامنگیر ما و شما شده، كمك كنید».

او با مردم به نرمی سخن گفت و مردم پذیرفتند. گروهی از قبیله طَی، نزد عَدی [ بن حاتم] رفتند و گفتند: چه نظری داری و چه دستور می دهی؟

گفت: ببینیم مردمْ چه كار می كنند. چون خبر سخنان حسن علیه السلام و دیگران به وی داده شد، گفت: ما با این مرد (علی علیه السلام) بیعت كرده ایم و اكنون ما را به سوی كاری شایسته فراخوانده است و به این كه در این كار بزرگ بنگریم. ما حركت می كنیم و می نگریم.

هند بن عمر به پا خاست و گفت: به راستی كه امیر مؤمنان، ما را فراخوانده است و نمایندگانش را نزد ما فرستاده و فرزندش نزد ما آمده است. پس سخنش را بشنوید و فرمانش را به كار بندید و به سوی امیرتان روید و با او در این كار بنگرید و با نظر خویش، او را یاری رسانید.

سپس حُجر بن عَدی به پا خاست و گفت: ای مردم! امیر مؤمنان را پاسخ گویید و سبك بار و گران بار، كوچ كنید. بیایید كه من نخستینِ شمایم.[11].









    1. نساء، آیه 29.
    2. نساء، آیه 93.
    3. میدانی گوید: این، ضرب المثل است برای كسی است كه ثروتش را برای خودش مصرف می كند و می خواهد بدان وسیله منّت گذارد.(مجمع الأمثال: 1799 112/2).
    4. دست او در نبرد «یَرموك» قطع شده بود.
    5. میدانی در توضیح جمله «من یرد الفرات عن دراجه» كه در متن عربی آمده می گوید: دِراج، جمع دَرَج به معنای صورت است؛ یعنی كار از دستش خارج شد و مردم تصمیم گرفتند از كوفه خارج شوند و او دیگر نمی توانست آنها را به سرعتْ بیرون بَرَد.(مجمع الأمثال: 4094/336/3).
    6. عنكبوت، آیه 1 و 2.
    7. تاریخ الطبری: 482/4، الكامل فی التاریخ: 327/2، البدایة والنهایة: 236/7.
    8. بقره، آیه 188.
    9. .نساء آیه 93.
    10. شرح نهج البلاغة: 14/14، الدرجات الرفیعة: 265.نیز، ر.ك: الأخبار الطوال: 145، الجمل: 247.
    11. تاریخ الطبری: 485/4، الكامل فی التاریخ: 328/2 و 329.